پیكنیك بدون نمك یك فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند. بعد از یك بحث طولانی، جوانترین لاك پشت برای آوردن نمك از خانه انتخاب شد.
لاك پشت كوچولو ناله كرد، جیغ كشید و توی لاكش كلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاك پشت بین لاك پشت های كند بود!
او قبول كرد كه به یك شرط بره؛ اینكه هیچ كس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره. خانواده قبول كردن و لاك پشت كوچولو به راه افتاد.
سه سال گذشت... و لاك پشت كوچولو برنگشت. پنج سال ... شش سال ... سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاك پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده . او اعلام كرد كه قصد داره غذا بخوره و شروع به باز كردن یك ساندویچ كرد.
در این هنگام لاك پشت كوچولو ناگهان فریاد كنان از پشت یك درخت بیرون پرید،« دیدید می دونستم كه منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمك بیارم»!!!!!!!!!!!! !!!!!
نتیجه اخلاقی:
بعضی از ماها زندگیمون صرف انتظار كشیدن برای این می شه كه دیگران به تعهداتی كه ازشون انتظار داریم عمل كنن. آنقدر نگران كارهایی كه دیگران انجام میدن هستیم كه خودمون (عملا) هیچ كاری انجام نمی دیم