|
12
بهمن
1390
او دزدی ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشكیل داده بودند. روزی با هم نشسته بودند و گپ می زدند.
در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایی معمولی سر و كار
داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون می آوریم؟! بیائید این بار خود
را به خزانه سلطان بزنیم كه تا آخر عمر برایمان بس باشد.
|